خدایا ناشکر نیستم ولی فکر میکنم یه عالمه شادی بهم بدهکاری!
من توی حالت عادی اگه غمگین نباشم شادم نیستم. هرروز با دادو بیداد از خواب بیدار میشیم نه اینکه دعوا باشه اما برای اینکه اثبات کنه آقای خونست و همه باید تحت فرمانش باشن صداشو انقدر بالا میبره که بعد چند ساعت خواب شبانه، به یه سردرد شدید دچار میشیم. اگه با داد کشیدناش بیدار نشیم شروع میکنه به نفرین و فحش! من معتقدم اون مریضه و داره کم کم همه ی مارو مریض میکنه. دلم برای مامانم کبابه که همه ی عمر و جوانیش رو با همچین آدمی تلف کرد. دلم برای خودمونم میسوزه که بهترین سالهای زندگیمونو داریم کنارش هدر میدیم. یکی از نزدیکانش معتقد بود اون به روانپزشک نیاز داره ولی خودش میگه من از صدتا روانپزشک و روانشناس بیشتر میفهمم.
خدایا خودت حالمونو بهتر کن و بهمون صبر ایوب بده.
بازم شکرت که زنده ایم.
درباره این سایت